برشی از کتاب: بعد از رحلت حاج آقا رفتم چشمهایم را نشان دکتر دادم. چشمهایم خشک شده بود.گفتم: «آقای دکتر، جیگرم میسوزه، آتیش میگیرم،حالت گریه دارم، ناله میکنم اما دیگه اشکم نمیاد. این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر، خشک شدهن» دکتر درآمد گفت:«حاج خانم مگه چشم تو دریا بوده؟!» _____ حاج آقا طرفدار سرسخت خانمها بود میگفت در طول تاریخ به زنها ظلم شده است. وقتی انقلاب شد به من میگفت: «قدر خودتون رو بدونید. شما میتونید توی این انقلاب شخصیت خودتون رو پیدا کنید» چون برای زنها سخنرانی میکردم بهم میگفت این حرفها را به خانمها برسان