باید خودم بروم خودم نه خودم باید برم باید خود را مهیا کنم بیشتر و بیشتر هنوز دلم میلرزد دستم میلرزد هنوز دلم خام است هنوز آماده روبرو شدن با او نیستم باید دیگری را بفرستم مثل کودکی شاد و شرمگین بود که از دیدار مهمانی عزیز پشت در پیدا و ناپدید میایستید و دیگر را به درون هول میداد حسی این چنین است چیزی مثل رفتن و ماندن