تنها زندگی می کنی: ابوذر غفاری
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
ابوذر فقط نگاهش کرد، نگاهی خشک و پر معنا. دلش گرفت و قطره اشکی بر چهره پر اندوهش سُر خورد. چهره مظلوم و گندمگون دختر نوجوانش به سوی او چرخید. چرا گریه می کنی پدر؟ چیزی نپرس دخترم، چیزی نپرس. همسر پیرش، صورت استخوانی اش را به طرف او گرفت. ای یاور پیامبر، آن روز یادت هست؟ آن روز که به همراه پیامبر، به خواستگاری من آمده بودی. یادت هست پیامبر چه گفت؟ به خدا یادم نماند. ه پیامبر گفت: تو به همسریِ راست گوترین و صبورترین مرد در می آیی...
بریدۀ کتابهای مرتبط به تنها زندگی می کنی: ابوذر غفاری
نمایش همهلیستهای مرتبط به تنها زندگی می کنی: ابوذر غفاری
یادداشتهای مرتبط به تنها زندگی می کنی: ابوذر غفاری