بریدۀ کتاب

Eunjin

1402/06/23

بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

عباس که آب آورد، بچه‌ها خوردند و سیراب شدند. آرام شدند و خوابیدند. امام هم عباس را بغل کرد و بوسید. عباس برگشت سر کاری که همه را مجاب می‌کرد آن قدر آرام باشند و خیالشان راحت باشد؛ نگهبانی خیمه‌ها. پشت خیمه‌ها قدم می‌زد. صدای قدم‌هایش را همه می‌شناختند. صدای سم اسبش را هم. دلنشین‌ترین صدای آن شب برای زن‌ها و بچه‌ها بود.

عباس که آب آورد، بچه‌ها خوردند و سیراب شدند. آرام شدند و خوابیدند. امام هم عباس را بغل کرد و بوسید. عباس برگشت سر کاری که همه را مجاب می‌کرد آن قدر آرام باشند و خیالشان راحت باشد؛ نگهبانی خیمه‌ها. پشت خیمه‌ها قدم می‌زد. صدای قدم‌هایش را همه می‌شناختند. صدای سم اسبش را هم. دلنشین‌ترین صدای آن شب برای زن‌ها و بچه‌ها بود.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.