بریدۀ کتاب
1403/4/24
صفحۀ 53
مردی از کوفه به شام آمد، یکی از شامیان مهار شتر از دستش گرفته گفت :شتر از من است به سرقت برده ای، گفت و شنود بسیار شد، کار به محاکمه پیش شخص معاویه کشید، پنجاه نفر از شامیان به نفع رفیقشان شهادت داده گفتند: این (ناقه) از مرد شامی است، حکم صادر شد،شتر را گرفتند و به مرد شامی دادند، مرد کوفی گفت: این شتر (جمل ) است نه ناقه و جمل را به جای ناقه ای که به سرقت رفته است نمیگیرند، پس از بررسی معلوم شد حق با مرد کوفی است و شتر از اوست، اما معاویه گفت: حکمی است گذشته قابل برگشت نیست. سپس در خفا مرد کوفی را طلبیده، دوبرابر قیمت شتر را به او داده گفت: کوفه که رفتی به علی بگو ، معاویه میگوید: با صد هزار کس از مردمی که فرق بین شتر نر و ماده نمیگذارند به جنگ تو خواهم آمد!
مردی از کوفه به شام آمد، یکی از شامیان مهار شتر از دستش گرفته گفت :شتر از من است به سرقت برده ای، گفت و شنود بسیار شد، کار به محاکمه پیش شخص معاویه کشید، پنجاه نفر از شامیان به نفع رفیقشان شهادت داده گفتند: این (ناقه) از مرد شامی است، حکم صادر شد،شتر را گرفتند و به مرد شامی دادند، مرد کوفی گفت: این شتر (جمل ) است نه ناقه و جمل را به جای ناقه ای که به سرقت رفته است نمیگیرند، پس از بررسی معلوم شد حق با مرد کوفی است و شتر از اوست، اما معاویه گفت: حکمی است گذشته قابل برگشت نیست. سپس در خفا مرد کوفی را طلبیده، دوبرابر قیمت شتر را به او داده گفت: کوفه که رفتی به علی بگو ، معاویه میگوید: با صد هزار کس از مردمی که فرق بین شتر نر و ماده نمیگذارند به جنگ تو خواهم آمد!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.