بریدۀ کتاب
1403/5/4
4.0
6
صفحۀ 117
وقتی بچه بودم، لیونل، پسر خوانده دوروثی، یکی از لیوان های آشپزخانه را شکست. او همه ی خرده شیشه ها را جمع کرد. جز یکی و گفت اگر شهامتش را دارم، آن تکه شیشه را لیس بزنم. به گمانم که عاشق پچ شدن، کمی به لیس زدن همان تکه شیشه شباهت داشت.
وقتی بچه بودم، لیونل، پسر خوانده دوروثی، یکی از لیوان های آشپزخانه را شکست. او همه ی خرده شیشه ها را جمع کرد. جز یکی و گفت اگر شهامتش را دارم، آن تکه شیشه را لیس بزنم. به گمانم که عاشق پچ شدن، کمی به لیس زدن همان تکه شیشه شباهت داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.