بریدۀ کتاب

سربازنامه: منظومه ای برای شهید قاسم سلیمانی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

بر سینه فشرد اهل ایمان را در سایه رحمتش یتیمان را / شد جان جهان و راحت یاران کابوس به دیدۀ جهان‌خواران/ در غرب ز هیبت‌اش عدو لرزید آن گاوچران سرخ‌مو لرزید/ هرجا که گریخت نام قاسم بود میدان، همه زیر گام قاسم بود/ پیچید به‌ خویش، از پریشانی شد کور ز کینۀ سلیمانی/ با او چو نداشت تاب جنگیدن افتاد به فکر حیله، اهریمن/ در جنگ؟ نه، در سفر به جانش زد عقرب شد و بی‌خبر به جانش زد

بر سینه فشرد اهل ایمان را در سایه رحمتش یتیمان را / شد جان جهان و راحت یاران کابوس به دیدۀ جهان‌خواران/ در غرب ز هیبت‌اش عدو لرزید آن گاوچران سرخ‌مو لرزید/ هرجا که گریخت نام قاسم بود میدان، همه زیر گام قاسم بود/ پیچید به‌ خویش، از پریشانی شد کور ز کینۀ سلیمانی/ با او چو نداشت تاب جنگیدن افتاد به فکر حیله، اهریمن/ در جنگ؟ نه، در سفر به جانش زد عقرب شد و بی‌خبر به جانش زد

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.