بریدۀ کتاب
او مانند طلوع خورشید، مثل نان روی میز، همیشه آنجا بود، با سر و صدا قهوهاش را با شیر و شکر میخورد، بعد از مسواک زدن دندانهایش غرغره میکرد، موقعی که باهم کتاب میخواندیم، وز وز میکرد. رمی تنظیم کننده موسیقی روزهای من بود. حالا بدون او، زندگی بی صدا بود.
او مانند طلوع خورشید، مثل نان روی میز، همیشه آنجا بود، با سر و صدا قهوهاش را با شیر و شکر میخورد، بعد از مسواک زدن دندانهایش غرغره میکرد، موقعی که باهم کتاب میخواندیم، وز وز میکرد. رمی تنظیم کننده موسیقی روزهای من بود. حالا بدون او، زندگی بی صدا بود.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.