بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 167

وقتی کسی در چنگ حزب گرفتار میشد، واقعا فرقی نمی‌کرد چه احساسی دارد یا ندارد یا چه میکند. در هر صورت آدم نابود میشد و دیگر از او یا کارهایش هیچ صحبتی به میان نمی‌آمد. ولی مردم دو نسل پیش طور دیگری می‌اندیشیدند. چرا که آنها در پی تغییر تاریخ نبودند. برای آنها علائق و وابستگی هایشان مهم بود روابط مشخصی، یاری رساندن، در آغوش گرفتن، اشک ریختن، دلداری دادن به انسانی که در حال مرگ بود، اینها بود که برای آنها ارزشمند بود. ناگهان یادش آمد که کارگران این وضعیت خود را حفظ کرده اند...

وقتی کسی در چنگ حزب گرفتار میشد، واقعا فرقی نمی‌کرد چه احساسی دارد یا ندارد یا چه میکند. در هر صورت آدم نابود میشد و دیگر از او یا کارهایش هیچ صحبتی به میان نمی‌آمد. ولی مردم دو نسل پیش طور دیگری می‌اندیشیدند. چرا که آنها در پی تغییر تاریخ نبودند. برای آنها علائق و وابستگی هایشان مهم بود روابط مشخصی، یاری رساندن، در آغوش گرفتن، اشک ریختن، دلداری دادن به انسانی که در حال مرگ بود، اینها بود که برای آنها ارزشمند بود. ناگهان یادش آمد که کارگران این وضعیت خود را حفظ کرده اند...

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.