بریدۀ کتاب
شیشه را پایین میکشم و آه مسموم را با باد خنک پاییزی عوض میکنم.کولر را روشن کردی و کِیف کردم از باد خنکی که به صورتم خورد.گفتی :《لیلی ،لیلی،زنی که تمام تابستان را زیر گیسوی پاییزی او باید گذراند.》 گفتی:《موهای تو برای من این رنگی آفریده شده.برای اینکه چله ی تابستان یاد پاییز بیفتم .》
شیشه را پایین میکشم و آه مسموم را با باد خنک پاییزی عوض میکنم.کولر را روشن کردی و کِیف کردم از باد خنکی که به صورتم خورد.گفتی :《لیلی ،لیلی،زنی که تمام تابستان را زیر گیسوی پاییزی او باید گذراند.》 گفتی:《موهای تو برای من این رنگی آفریده شده.برای اینکه چله ی تابستان یاد پاییز بیفتم .》
24
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.