بریدۀ کتاب
1402/7/10
4.2
23
صفحۀ 81
استادش گفته بود: هر وقت مخت مثل تنور نانواها گر گرفت، در دم کنی اش را بردار تا نفس بکشد. خندیده بود که « دم کنی کجاست استاد؟» گفته بود:«به جاهای شلوغ و زیارتگاه ها برو و فکرت را از ادله و قائلینش منصرف کن.
استادش گفته بود: هر وقت مخت مثل تنور نانواها گر گرفت، در دم کنی اش را بردار تا نفس بکشد. خندیده بود که « دم کنی کجاست استاد؟» گفته بود:«به جاهای شلوغ و زیارتگاه ها برو و فکرت را از ادله و قائلینش منصرف کن.
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.