بریدۀ کتاب
1403/9/22
4.4
1
صفحۀ 266
دین میپرسد:«مداخله کردی؟» «چیکار کردم؟» زیدن یک لنگه ابروی سیاهش را بالا می اندازد.«دیدم با اینکه زخمیه،دل و جرئتش بیشتره.فکر کردم همون قدر که شجاعه بی کله هم هست و با این حال تحسینش کردم.تو به این کارها میگی مداخله؟»
دین میپرسد:«مداخله کردی؟» «چیکار کردم؟» زیدن یک لنگه ابروی سیاهش را بالا می اندازد.«دیدم با اینکه زخمیه،دل و جرئتش بیشتره.فکر کردم همون قدر که شجاعه بی کله هم هست و با این حال تحسینش کردم.تو به این کارها میگی مداخله؟»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.