بریدۀ کتاب

آخر شهید می شوی: شهید صادق عدالت اکبری
بریدۀ کتاب

صفحۀ 108

هر بار رفتنی،دستش را می‌انداخت دور گردنم و صورتم را می‌بوسید و می‌گفت:«ننه!دعا کن شهید برگردم.»

هر بار رفتنی،دستش را می‌انداخت دور گردنم و صورتم را می‌بوسید و می‌گفت:«ننه!دعا کن شهید برگردم.»

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.