بریدۀ کتاب
3 روز پیش
صفحۀ 91
مترادف ها همدیگر را میشناسند مثل همکار های قدیمی، مثل رفقایی که دنیا را با هم دیدهاند. داستان و ماجرا میگویند و میشنوند، درباره اصل و نسبشان حرف میزنند و فراموش میکنند با اینکه شبیهاند، به کل فرق دارند، و با اینکه در ویژگیهای مشخصی مشترکاند، هیچ کدام هرگز نمیتواند جای دیگری باشد. چون شب آرام با شب ساکت یکی نیست، آدم محکم با آدم موقر یکی نیست، و نور تابان با نور درخشان یکی نیست چون طوری که خودشان را توی جمله میچپانند همه چیز را عوض میکند. آنها یکی نیستند.
مترادف ها همدیگر را میشناسند مثل همکار های قدیمی، مثل رفقایی که دنیا را با هم دیدهاند. داستان و ماجرا میگویند و میشنوند، درباره اصل و نسبشان حرف میزنند و فراموش میکنند با اینکه شبیهاند، به کل فرق دارند، و با اینکه در ویژگیهای مشخصی مشترکاند، هیچ کدام هرگز نمیتواند جای دیگری باشد. چون شب آرام با شب ساکت یکی نیست، آدم محکم با آدم موقر یکی نیست، و نور تابان با نور درخشان یکی نیست چون طوری که خودشان را توی جمله میچپانند همه چیز را عوض میکند. آنها یکی نیستند.
1
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.