بریدۀ کتاب

سرود سرخ انار
بریدۀ کتاب

صفحۀ 46

گفتم:《حاجت بزرگی داشتم از امام غایبمان. تمام شب صدایش کردم، اما نیامد.》بغض گلویم را گرفت. با صدای پرطنین گفت:《اگر او را بشناسی، می‌دانی که هیچ حاجت‌خواهی نیست که از دل او را طلب کند و او نیاید‌.》

گفتم:《حاجت بزرگی داشتم از امام غایبمان. تمام شب صدایش کردم، اما نیامد.》بغض گلویم را گرفت. با صدای پرطنین گفت:《اگر او را بشناسی، می‌دانی که هیچ حاجت‌خواهی نیست که از دل او را طلب کند و او نیاید‌.》

33

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.