بریدهای از کتاب نگذار به بادبادک ها شلیک کنند اثر فریده چیچک اوغلو
1403/10/7
صفحۀ 1
به آن آقا گفتم : ( نگاه کن. بادبادک فرار کرده.) (کو؟ گفتی از کجا فرار کرده؟) (از آسمان زندان فرار کرده. اما بهش شلیک نکنی ها!) چشمهای آقاهه پر اشک شد. برایم سیمیت خرید. به بادبادک هم شلیک نکرد. شاید اگر مادرم هم فرار میکرد، به او شلیک نمیکرد.
به آن آقا گفتم : ( نگاه کن. بادبادک فرار کرده.) (کو؟ گفتی از کجا فرار کرده؟) (از آسمان زندان فرار کرده. اما بهش شلیک نکنی ها!) چشمهای آقاهه پر اشک شد. برایم سیمیت خرید. به بادبادک هم شلیک نکرد. شاید اگر مادرم هم فرار میکرد، به او شلیک نمیکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.