بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 130

من فقدان‌هایمان را انکار نمی‌کنم. باغ‌ها پر شده‌اند از زباله، هوا گندیده است، حتی درخت‌ها بوی نطفه‌ای سیاه می‌دهند که به زمین چسبیده است. چرا باید خودم را مثل دیگران فریب دهم؛ وقتی کتابی سوزانده شود، نور دیگر به روشنی قبل نخواهد تابید. اما می‌شود کاری کرد. وقتی مه پایین می‌آید و در برم می‌گیرد، می‌توانم رو به سویشان فریاد بزنم، تا حداقل دشمن بترسد، تا بداند روزی برمی‌گردیم.

من فقدان‌هایمان را انکار نمی‌کنم. باغ‌ها پر شده‌اند از زباله، هوا گندیده است، حتی درخت‌ها بوی نطفه‌ای سیاه می‌دهند که به زمین چسبیده است. چرا باید خودم را مثل دیگران فریب دهم؛ وقتی کتابی سوزانده شود، نور دیگر به روشنی قبل نخواهد تابید. اما می‌شود کاری کرد. وقتی مه پایین می‌آید و در برم می‌گیرد، می‌توانم رو به سویشان فریاد بزنم، تا حداقل دشمن بترسد، تا بداند روزی برمی‌گردیم.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.