بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 83

یک روز حضرت علی(ع) در مسجد کوفه، بالای منبر بود و مردم به سخنان او گوش می‌دانند. ناگهان، آن حضرت به یکی از درهای مسجد [باب الفیل] اشاره کرد و فرمود : روزی فرا می‌رسد که معاویه از این در، وارد این مسجد می‌شود در حالی‌که حبیب‌ بن حمّار پرچم او را به دوش گرفته است. حبیب بن حمّار از پایین منبر گفت: یا علی! من از شیعیان و یاوران شما هستم، آخر چگونه ممکن است که پرچم دار معاویه بشوم. آری، حبیب بن حمّار آن روز تعجب می‌کرد؛ امّا امروز که معاویه به او پول زیادی داده است پرچم معاویه را بر دوش می‌کشد.

یک روز حضرت علی(ع) در مسجد کوفه، بالای منبر بود و مردم به سخنان او گوش می‌دانند. ناگهان، آن حضرت به یکی از درهای مسجد [باب الفیل] اشاره کرد و فرمود : روزی فرا می‌رسد که معاویه از این در، وارد این مسجد می‌شود در حالی‌که حبیب‌ بن حمّار پرچم او را به دوش گرفته است. حبیب بن حمّار از پایین منبر گفت: یا علی! من از شیعیان و یاوران شما هستم، آخر چگونه ممکن است که پرچم دار معاویه بشوم. آری، حبیب بن حمّار آن روز تعجب می‌کرد؛ امّا امروز که معاویه به او پول زیادی داده است پرچم معاویه را بر دوش می‌کشد.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.