بریده‌ای از کتاب علامه (صد روایت از زندگی مرحوم علامه طباطبایی) اثر معصومه صدیق

بریدۀ کتاب

صفحۀ 37

فرد درجه داری، یک قرآن به علامه سپرد و به ایشان گفت: آقای طباطبایی، برایم بالای همه صفحات آن خوب و بد آن را بنویسید تا بتوانم با آن استخاره کنم . آقا بی هیچ سخنی قبول کرد. کمی بعد آقای قدوسی اعتراض کرد که: آقاجان حیف وقت شما نیست که صرف این کار بشود؟ قرآن را پس بدهید برود. علامه لبخندی زد و فرمود: او دلش به این کار خوش است، نخواستم خواسته‌اش را رد کنم.

فرد درجه داری، یک قرآن به علامه سپرد و به ایشان گفت: آقای طباطبایی، برایم بالای همه صفحات آن خوب و بد آن را بنویسید تا بتوانم با آن استخاره کنم . آقا بی هیچ سخنی قبول کرد. کمی بعد آقای قدوسی اعتراض کرد که: آقاجان حیف وقت شما نیست که صرف این کار بشود؟ قرآن را پس بدهید برود. علامه لبخندی زد و فرمود: او دلش به این کار خوش است، نخواستم خواسته‌اش را رد کنم.

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.