بریدۀ کتاب
1402/4/16
صفحۀ 1
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست
19
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.