بریدۀ کتاب
1402/12/11
4.0
1
صفحۀ 109
گاهی تصورشان میکنم که به کشتههایی که پشت سر گذاشتهاند فکر میکنند. به صدها جنازهای که با وجود پیروزی در گذرگاه کلیکرانکی افتاده بودند، به عدهای که در خیابانهای دانکلد جا گذاشته بودند، به عدهای که در خانهها پناه گرفته بودند و وقتی ساختمانها را آتش زدند زنده زنده سوختند. این صحنه را مجسم میکنم که زخمیها را، افتاده روی پشت اسبها یا روی برانکارهایی که در واقع چیزی جز شالهای شطرنجی پیچیده در مچ دستها نیستند به خانه حمل میکنند. به مردهایی که به جای دست یک بریدگی خونی دارند یا عدهای که از پاهایشان خون میچکد - و به آن شکل نابود شدند. به عدهای که، اگر برگردند دیگر هیچ وقت نخواهند رفت. و به آنهایی که برنگشته اند. آنهایی که اگرچه از نبرد جان سالم به در بردهاند نتوانستهاند راهپیمایی طولانی کوهستانی را در مسیر خانه تاب بیاورند و با توجه به اینکه کجا مردهاند زیر تودهای سنگ در زمینهای صخرهای و سخت مدفون شدهاند. کسانی که هیچ وقت پیش خودشان یا کسانی که انتظارشان را میکشیدند برنگشتند.
گاهی تصورشان میکنم که به کشتههایی که پشت سر گذاشتهاند فکر میکنند. به صدها جنازهای که با وجود پیروزی در گذرگاه کلیکرانکی افتاده بودند، به عدهای که در خیابانهای دانکلد جا گذاشته بودند، به عدهای که در خانهها پناه گرفته بودند و وقتی ساختمانها را آتش زدند زنده زنده سوختند. این صحنه را مجسم میکنم که زخمیها را، افتاده روی پشت اسبها یا روی برانکارهایی که در واقع چیزی جز شالهای شطرنجی پیچیده در مچ دستها نیستند به خانه حمل میکنند. به مردهایی که به جای دست یک بریدگی خونی دارند یا عدهای که از پاهایشان خون میچکد - و به آن شکل نابود شدند. به عدهای که، اگر برگردند دیگر هیچ وقت نخواهند رفت. و به آنهایی که برنگشته اند. آنهایی که اگرچه از نبرد جان سالم به در بردهاند نتوانستهاند راهپیمایی طولانی کوهستانی را در مسیر خانه تاب بیاورند و با توجه به اینکه کجا مردهاند زیر تودهای سنگ در زمینهای صخرهای و سخت مدفون شدهاند. کسانی که هیچ وقت پیش خودشان یا کسانی که انتظارشان را میکشیدند برنگشتند.
15
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.