بریدۀ کتاب

قصه های سرزمین اشباح: همدستان شب
بریدۀ کتاب

صفحۀ 98

من به طرف در رفتم.دم در،برگشتم و خیلی آهسته گفتم:"باشد،می‌روم. و هرچند که تو از شنیدن این حرف خوشت نمی‌آید،اما باید بگویم که من واقعا دوستت دارم."

من به طرف در رفتم.دم در،برگشتم و خیلی آهسته گفتم:"باشد،می‌روم. و هرچند که تو از شنیدن این حرف خوشت نمی‌آید،اما باید بگویم که من واقعا دوستت دارم."

9

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.