بریدۀ کتاب

فاجعه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 114

نا امیدی چنگال های بلند و ترسناکش را به او نشان داد. هیوا گفت:《از من چه میخواهی؟》 《دلت را میخواهم، دلت...》

نا امیدی چنگال های بلند و ترسناکش را به او نشان داد. هیوا گفت:《از من چه میخواهی؟》 《دلت را میخواهم، دلت...》

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.