بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 325

سونیا گفته بود: دوست داشتن یه نفر مثل رفتن تو یه خونه است.اول عاشق چیزای نویی میشی که می بینی و هر روز صبح که بیدار میشی از این که اونارو داری شگفت زده میشی.از طرفی هم میترسی که یه دفعه یکی بیاد دم خونت و بگه اشتباه کردی و در واقع قرار نبوده توی خونه ای به این زیبایی زندگی کنی اما بعد از گذشتن سال ها دیوارای خونه ترک میخوره این طرف و اون طرف وسایل چوبی داغون میشه و تو اون خونه رو دیگه نه برای فوق العاده و دلخواه بودنش بلکه برای ایراداش دوسش داری.برای دیوار های ورم کرده و ترک خورده اش.اینکه وقتی هوا بیرون سرده چکار کنی که کلید توی قفل گیر نکنه کدوم یکی از کف پوشا زیر پات تکون میخورن یا در کمدا رو چطوری باز کنی که صدا ندن.این راز های کوچیکن که اونجارو تبدیل میکنن به خونه تو.:)

سونیا گفته بود: دوست داشتن یه نفر مثل رفتن تو یه خونه است.اول عاشق چیزای نویی میشی که می بینی و هر روز صبح که بیدار میشی از این که اونارو داری شگفت زده میشی.از طرفی هم میترسی که یه دفعه یکی بیاد دم خونت و بگه اشتباه کردی و در واقع قرار نبوده توی خونه ای به این زیبایی زندگی کنی اما بعد از گذشتن سال ها دیوارای خونه ترک میخوره این طرف و اون طرف وسایل چوبی داغون میشه و تو اون خونه رو دیگه نه برای فوق العاده و دلخواه بودنش بلکه برای ایراداش دوسش داری.برای دیوار های ورم کرده و ترک خورده اش.اینکه وقتی هوا بیرون سرده چکار کنی که کلید توی قفل گیر نکنه کدوم یکی از کف پوشا زیر پات تکون میخورن یا در کمدا رو چطوری باز کنی که صدا ندن.این راز های کوچیکن که اونجارو تبدیل میکنن به خونه تو.:)

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.