بریده‌ای از کتاب عادت می کنیم اثر زویا پیرزاد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

آرزو دوباره به تابلو نگاه کرد. کنار حوضِ آبی، لکهٔ سبز و سرخی بود که اگر از دور نگاه می‌کردی، بتهٔ سبزی می‌دیدی با گل‌های سرخ. اگر می‌رفتی از خیلی جلو نگاه می‌کردی، فقط لکه‌های سرخ و سبز می‌دیدی. به خودش گفت «شاید باید به زندگی از دور نگاه کنی. از خیلی جلو فقط لکه می‌بینی.»

آرزو دوباره به تابلو نگاه کرد. کنار حوضِ آبی، لکهٔ سبز و سرخی بود که اگر از دور نگاه می‌کردی، بتهٔ سبزی می‌دیدی با گل‌های سرخ. اگر می‌رفتی از خیلی جلو نگاه می‌کردی، فقط لکه‌های سرخ و سبز می‌دیدی. به خودش گفت «شاید باید به زندگی از دور نگاه کنی. از خیلی جلو فقط لکه می‌بینی.»

20

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.