بریدۀ کتاب

داستان دو شهر
بریدۀ کتاب

صفحۀ 105

دهکده یک کارگاه می سازی و چرم سازی و تشکیلات پستی را در خود جای داده بود اما فلاکت و نکبت از سر و روی آنجا و ساکنانش می بارید. روستایی ها برای فرار از خانه هایی که به سیاهچال ها طعنه میزد کپه کپه جلو همان خانه ها جمع شده بودند و با نان خشک و پیاز سد جوع می کردند. آنچه این موجودات نگونبار را به آن وضع و حال انداخته بود به مالیات، کلیسا، ارباب ، باج و خراج دولتی و چیزهایی از این دست برمی گشت.

دهکده یک کارگاه می سازی و چرم سازی و تشکیلات پستی را در خود جای داده بود اما فلاکت و نکبت از سر و روی آنجا و ساکنانش می بارید. روستایی ها برای فرار از خانه هایی که به سیاهچال ها طعنه میزد کپه کپه جلو همان خانه ها جمع شده بودند و با نان خشک و پیاز سد جوع می کردند. آنچه این موجودات نگونبار را به آن وضع و حال انداخته بود به مالیات، کلیسا، ارباب ، باج و خراج دولتی و چیزهایی از این دست برمی گشت.

15

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.