بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 85

مثل این بود که پیوسته، با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو می‌لغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم. و به راستی همین طور بود. در انظار مردم، در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور میشد... تا امروز که مرگ بر درم میکوبد...

مثل این بود که پیوسته، با سیری یکنواخت از سراشیبی فرو می‌لغزم و گمان میکردم که به سوی قله صعود میکنم. و به راستی همین طور بود. در انظار مردم، در راه اعتبار و عزت بالا میرفتم و زندگی با همان شتاب از زیر پایم میگذشت و از من دور میشد... تا امروز که مرگ بر درم میکوبد...

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.