بریدۀ کتاب

شوالیه های روشنایی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 275

تنها چیزی که در زندگی اش می خواست این بود که جادو را بازگرداند...که دنیایش را از این مرگ تدریجی و غیر قابل بازگشت برهاند، مرگی که ابتدا نتیجه ی ترس از لندنی دیگر و بعد ترس از لندن خودش بود. تنها چیزی که هالند می خواست این بود که شاهد احیای دنیایش باشد. جان گرفتن دوباره اش. او با افسانه های "رویاهای" جادوگری که قدرت کافی برای این کار را داشت، آشنا بود. قدرت کافی برای این که هوا را به ریه های گرسنه شهر بازگرداند و تپش قلب در حال احتضارش را تندتر کند و....

تنها چیزی که در زندگی اش می خواست این بود که جادو را بازگرداند...که دنیایش را از این مرگ تدریجی و غیر قابل بازگشت برهاند، مرگی که ابتدا نتیجه ی ترس از لندنی دیگر و بعد ترس از لندن خودش بود. تنها چیزی که هالند می خواست این بود که شاهد احیای دنیایش باشد. جان گرفتن دوباره اش. او با افسانه های "رویاهای" جادوگری که قدرت کافی برای این کار را داشت، آشنا بود. قدرت کافی برای این که هوا را به ریه های گرسنه شهر بازگرداند و تپش قلب در حال احتضارش را تندتر کند و....

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.