بریدهای از کتاب مردی به نام اوه اثر فردریک بکمن
11 ساعت پیش
صفحۀ 335
وقتی عاشق کسی میشی، مثل اینه که به یه خونه جدید نقل مکان کردی. اولش همهی چیزهای تازه برات دوست داشتنیان، هرروز صبح از اینکه همه اونا متعلق به تو هستن شگفت زده میشی، و مدام میترسی یکی از راه برسه و بگه یه اشتباهی پیش اومده و قرار نبوده تو توی چنین خونهی باحالی زندگی کنی. بعد در طول سال ها نمای خونه از ریخت میافته، چوب ها ترک میخورن، و کم کم شروع میکنی به دوست داشتن خونهات؛ نه به خاطر بی نقص بودنش بلکه بخاطر نقص هایی که داره.
وقتی عاشق کسی میشی، مثل اینه که به یه خونه جدید نقل مکان کردی. اولش همهی چیزهای تازه برات دوست داشتنیان، هرروز صبح از اینکه همه اونا متعلق به تو هستن شگفت زده میشی، و مدام میترسی یکی از راه برسه و بگه یه اشتباهی پیش اومده و قرار نبوده تو توی چنین خونهی باحالی زندگی کنی. بعد در طول سال ها نمای خونه از ریخت میافته، چوب ها ترک میخورن، و کم کم شروع میکنی به دوست داشتن خونهات؛ نه به خاطر بی نقص بودنش بلکه بخاطر نقص هایی که داره.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.