بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 348

بدرستی که من دانسته‌ام قاعده‌ی روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم من بی‌ضرورت . به درستی که آنچ روزی من است از سیم و از خورش و از پوشش و از نارِ شهوت چون بنشینم بر من بیاید. من چون می‌دوم در طلب آن روزی‌ها مرا پررنج و مانده و خوار می‌کند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و بجای خود بنشینم بی رنج و بی‌خواری آن بر من بیاید زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا می‌کشد چون نتوان مرا کشیدن او بیاید چنانک منش نمی‌توانم کشیدن من می‌روم.

بدرستی که من دانسته‌ام قاعده‌ی روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم من بی‌ضرورت . به درستی که آنچ روزی من است از سیم و از خورش و از پوشش و از نارِ شهوت چون بنشینم بر من بیاید. من چون می‌دوم در طلب آن روزی‌ها مرا پررنج و مانده و خوار می‌کند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و بجای خود بنشینم بی رنج و بی‌خواری آن بر من بیاید زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا می‌کشد چون نتوان مرا کشیدن او بیاید چنانک منش نمی‌توانم کشیدن من می‌روم.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.