بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 130

هر صبح تقلای بیمنتها و بی شکیب جانم را به کناری می گذارم،هرچند به عبث، زیرا یک لحظه بعد باز حی و حاضرش میبینم. هر صبح صورتم را اصلاح میکنم تا سر و وضعم آراسته و درخور انظار عموم شود، اما به عبث، چون صبح فردا باز ریشم درمی آید. خودم را به یاد می آورم و جمع جور میکنم مثل بانکها که اسکناس های معیوب خود را جمع و جور میکنند و پس میگیرند تا اسکناس هایی تازه به گردش اندازند، اما طرفی برنمی بندم. تمام دارایی فکری ام را، وام مسکنم را تبدیل به ارز زناشویی میکنم- دریغا، دریغا، ثروتم پس از این تسعیر یکباره بی ارزش میشود.

هر صبح تقلای بیمنتها و بی شکیب جانم را به کناری می گذارم،هرچند به عبث، زیرا یک لحظه بعد باز حی و حاضرش میبینم. هر صبح صورتم را اصلاح میکنم تا سر و وضعم آراسته و درخور انظار عموم شود، اما به عبث، چون صبح فردا باز ریشم درمی آید. خودم را به یاد می آورم و جمع جور میکنم مثل بانکها که اسکناس های معیوب خود را جمع و جور میکنند و پس میگیرند تا اسکناس هایی تازه به گردش اندازند، اما طرفی برنمی بندم. تمام دارایی فکری ام را، وام مسکنم را تبدیل به ارز زناشویی میکنم- دریغا، دریغا، ثروتم پس از این تسعیر یکباره بی ارزش میشود.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.