بریدۀ کتاب

یک دوست

1402/11/6

بریدۀ کتاب

صفحۀ 253

_راستی اینا برای چی این همه زجر و سختی رو تحمل میکردن؟ +برای پول که نبوده، حقوق دو هزار تومن، ارزش یه ساعت بی خوابی رو نداره _برای شهرت هم که نبوده، آخه خیلی از مردم حتی اسم اینها رو هم نمی‌دونن +برای زندگی و لذت هم نبوده، کدوم آدم بی عقلی برای زندگی و لذت جونش رو وسط اون همه دشمن مسلح به خطر می‌اندازه _پس برای چی؟ برای چی تحمل این همه زجر و سختی؟!! +اینقدر مابین ما و اونها فاصله اس، که انگار ما از مره مریخ اومدیم و اونها از کره زمین _یا شاید هم بر عکس، اونا مال کره مریخ بودن +اگه اینجوره، پس چرا اسم اینها روی کوچه، خیابون های این شهره. اونا مال همین کوچه خیابونها بودن، منتها این کوچه و خیابونها دیگه اون کوچه و خیابون های قبل نیستن. یه حس غریبی بهم میگه، "" انگار اون بچه ها، اون شهر رو هم با خودشون بردن به آسمون"" ....

_راستی اینا برای چی این همه زجر و سختی رو تحمل میکردن؟ +برای پول که نبوده، حقوق دو هزار تومن، ارزش یه ساعت بی خوابی رو نداره _برای شهرت هم که نبوده، آخه خیلی از مردم حتی اسم اینها رو هم نمی‌دونن +برای زندگی و لذت هم نبوده، کدوم آدم بی عقلی برای زندگی و لذت جونش رو وسط اون همه دشمن مسلح به خطر می‌اندازه _پس برای چی؟ برای چی تحمل این همه زجر و سختی؟!! +اینقدر مابین ما و اونها فاصله اس، که انگار ما از مره مریخ اومدیم و اونها از کره زمین _یا شاید هم بر عکس، اونا مال کره مریخ بودن +اگه اینجوره، پس چرا اسم اینها روی کوچه، خیابون های این شهره. اونا مال همین کوچه خیابونها بودن، منتها این کوچه و خیابونها دیگه اون کوچه و خیابون های قبل نیستن. یه حس غریبی بهم میگه، "" انگار اون بچه ها، اون شهر رو هم با خودشون بردن به آسمون"" ....

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.