بریدهای از کتاب تن تن و سندباد اثر محمد میرکیانی
1403/5/30
4.0
61
صفحۀ 18
با این حرف سندباد، کاپیتان هادوک، بلند خندید و گفت:((پس تو جادوگر هم هستی سندباد؟ پیش از تو خیلی از جادوگرهای قبیله های آفریقایی خواستند ما را از سرزمین قصه هایشان محروم کنند؛ ولی نتوانستند. ما همه ی حیله های آن ها را نقش بر آب کردیم.))
با این حرف سندباد، کاپیتان هادوک، بلند خندید و گفت:((پس تو جادوگر هم هستی سندباد؟ پیش از تو خیلی از جادوگرهای قبیله های آفریقایی خواستند ما را از سرزمین قصه هایشان محروم کنند؛ ولی نتوانستند. ما همه ی حیله های آن ها را نقش بر آب کردیم.))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.