Fred amen

@simatarh

1 دنبال کننده

                      
                    

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Fred amen پسندید.
            پس از خواندن این کتاب، تازه می‌توان هانا آرنت را شناخت؛ فیلسوفی که دست می‌گذارد بر روی مهمترین رخداد قرن، یعنی جنگ جهانی دوم و جنایاتی که در حوالی آن شکل گرفتند. اما وجه تمایز آرنت در این است که او تحلیلی بسیار متفاوت‌تر و عمیق‌تر از دیگران ارائه می‌دهد. او چشم‌اندازی جدید از مقولۀ شر در دوران مدرن به ما معرفی می‌کند و همانطور که از نام کتاب هم پیدا است، به ابتذال شر (banality of evil) می‌پردازد. 

آدولف آیشمن، یکی از افسران ارشد سرویس امنیتی اس.اس.، در سال های 1938 تا زمان فروپاشی رایش سوم (1945) مسئول بخش یهودیان در اس.دی. بود و به نوعی یکی از عاملان اصلی قتل عام یهودیان در طول جنگ جهانی دوم بوده‌است. به همین خاطر در سال 1960 دولت اسرائیل او را هنگامی که در آرژانتین با هویتی جعلی زندگی می‌کرد، ربود و در اورشلیم دادگاهی برای رسیدگی به جنایات او برگزار کرد. آرنت هم برای تهیه گزارش محاکمه در اسرائیل حاضر می‌شود و نتیجه گزارشاتش می‌شود کتاب حاضر.
به صورت کلی آرنت در طول کتاب، علاوه بر روند کلی دادرسی، به دو مقوله می‌پردازد: یکی نمایشی بودن محاکمه و یکی شخصیت آیشمن.

 او محاکمه را نمایشی می‌خواند، زیرا در طول دادرسی فقط به جرم متهم پرداخته نمی‌شد؛ بلکه در اکثر جلسات دادگاه به جنایاتی پرداخته می‌شد که در طول این چند سال بر کل مردم یهود وارد شد؛ که واضحا آیشمن در همه این جنایات دخیل نبود. (حتی جلسات ابتدایی دادگاه، با نطق دادستان دربارۀ ظلم نبوکدنصر و رومیان به یهودیان شروع شد. و دادستان ادعا کرد که قتل عام یهودیان در سال‌های جنگ جهانی دوم، در امتداد همان ظلم‌های دیرینه است.) به بیانی، به جای اینکه آیشمن متهم این دادگاه باشد، انگار مسئلۀ تاریخی یهودی‌ستیزی در اروپا متهم این محاکمه بود. از طرفی هدف از این نمایش هم تذکری به تمام یهودیان (درواقع بازماندگان یهودی) بود که آن‌ها در تمام این دو هزار سال(تقریبا از سال 70 میلادی_تسخیر اورشلیم توسط رومیان_ تاکنون) مورد ظلم واقع نمی‌شدند اگر در میان ملل مختلف اروپا پراکنده نبودند و همیشه اقلیت شمرده نمی‌شدند. (یهودیان باید قدردان صهیونیست‌ها و همچنین سرزمینی که بالاخره نصیبشان شده‌بود، می‌بودند.) یکی از واقعیات چالش‌برانگیزی که در طول محاکمه نمایان شد، عدم مقاومت یهودیان (در اکثر موارد) در برابر قتل و کشتارشان بود. دادستان هم روی این مسئله تاکید می‌کرد تا به نوعی مقاومت‌های جسته‌وگریخته صهیونیست‌ها را به همگان یادآور شود.  از طرفی در طی محاکمه، رسوایی دیگری هم برملا شد: یکی از شرم‌آور‌ترین وقایع در طول قتل عام یهودیان، این بود که نازی‌ها هیچ‌گاه موفق به این کشتار نمی‌شدند اگر خود یهودیان به آنان کمک نمی‌کردند! در واقع نازی‌ها در هر کشور و یا منطقه ای که می‌خواستند عملیات تصفیۀ یهودیان را آغاز کنند، در ابتدا یک شورای یهودی متشکل از بزرگان آن قوم تشکیل می‌دادند تا روند رسیدگی‌های اداری از طریق آنان تسهیل شود و مال و اموال یهودیان از طریق بزرگانشان مصادره شود. در آخر اعضای این شورا هم یا مانند دیگر قربانیان کشته می‌شدند و یا اگر شانس یارشان بود می‌توانستند در ازای مبالغ هنگفت، مجوز خروجی برای خود تهیه کنند. هانا آرنت به دلیل همین تاکیدش بر روی این رسوایی، از سوی بسیاری از بزرگان یهود، تکفیر شد و حتی امروز، بعد از گذشت حدود 60 سال از انتشار کتاب، کتابش هنوز هم در اسرائیل ممنوع است. (نباید از این نکته ساده گذشت که هانا آرنت، خود یهودی‌ای آلمانی بود و در طول حکومت هیتلر توسط نازی‌ها دستگیر شد و مدتی را هم در اردوگاه‌های تجمیع سر کرد. چنین فردی نسبت به جامعۀ یهودی این نقدها را وارد می‌کند، بدون ذره‌ای تعصب.)

اما موضوعی که در کتاب پررنگ‌تر است، تحلیل شخصیت آیشمن است. کسی که به ادعای دادستان و دولت اسرائیل، هیولایی بی‌وجدان و قاتل شش میلیون یهودی است. اما وقتی با احوالاتش بیشتر آشنا می‌شویم، می‌بینیم که او یک فرد به شدت عادی است. کسی که قبل از ورود به تشکیلات اس.اس. یک فروشندۀ معمولی بوده که حتی از همان شغل فروشندگی‌اش هم اخراج می‌شود. آیشمن در طول محاکمه بارها تاکید می‌کند که به‌رغم جو شدید یهودی‌ستیزی اطرافش، هیچ نفرتی از یهودیان نداشته و این مسئله بارها در جریان ارتباطاتش با سران یهودی اثبات می‌شود. در بخشی که آیشمن در آن کار می‌کرد، او تنها کسی بوده که با مسئله یهود از طریق خود یهودیان آشنایی داشته و آرزوی او در طول سال‌های اولیۀ کارش، تهیه سرزمینی مستقل برای یهودیان بود. (احتمالا او تنها کسی در اس.دی. بوده است که کتاب دولت یهود هرتسل را خوانده و واقعا در مسئله یهود، تخصص داشته است.)
آدولف آیشمن مسئول مهاجرت و انتقال یهودیان بود، نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. در اوایل جنگ، اخراج یهودیان از ممالک تحت فرمان رایش و تجمیعشان در اردوگاه‌ها را سازمان‌دهی می‌کرد. آیشمن تا اینجا هیچ گناهی ندارد، حتی طبق بعضی از شواهد، او در این برهه سبب نجات هزاران یهودی هم می‌شود، چون اگر به اردوگاه‌ها فرستاده نمی‌شدند، حتما توسط گروه‌های دیگر نازی کشته می‌شدند. اما در سال 1942، فرمان پیشوا (هیتلر)، یعنی حذف فیزیکی یهودیان (چیزی که از آن با عنوان راه حل نهایی یاد می‌شود) به صورت عمومی ابلاغ می‌شود و از این تاریخ به بعد گناه آیشمن این بود که می‌دانست یهودیان را به چه پایانه ای باید انتقال دهد: اردوگاه های کشتار با گاز. اما مسئله‌ای که مطرح می‌شود این است که وجدان او چطور به او اجازۀ این کار را میداده؟
 آیشمن یکبار از تاسیسات کشتارِ در حال احداث (تاسیساتی که هنوز کامل ساخته نشده بودند و بالتبع کشتاری هم در آن ها صورت نمی‌گرفت!) بازدید کرد و به گفتۀ خودش: «هنوز یادم می‌آید ماجرا را پیش خودم چطور تصور کردم، و بعد بدنم ضعف کرد، انگار یک اضطراب شدید را از سر گذرانده باشم… این‌ها برای من سهمگین بود. آنقدر سنگدل نیستم که بتوانم چیزی از این قبیل را بدون هیچ واکنشی تحمل کنم.» حال چطور چنین انسانی، هزاران یهودی را به سمت مسلخ‌شان انتقال می‌داده است، سوالی است که باقی می‌ماند. آیشمن بارها در طول دادرسی اعلام می‌کند که فقط از دستورات مافوقش اطاعت می‌کرده و هیچ‌گاه خودش مرتکب قتل یا حتی دستور به قتل نشده‌. او فقط به وظیفه‌اش عمل می‎‌کرده‌است، وظیفه‌ای که توسط دستور پیشوای بزرگ بر روی دوشش گذاشته شده‌بود. جالب اینجاست که در سال 1944، سال های پایانی جنگ، وقتی هاینریش هیملر (از رهبران ارشد نازی و رئیس سازمان های اس.اس. و پلیس) دستور به مسامحه نسبت به اخراج و کشتار یهودیان می‌دهد، آیشمن در مقابل او می‌ایستد، زیرا این امر را خلاف دستور پیشوا می‌دانست. او در اورشلیم دربرابر بازماندگان یهودی، بدون هیچ ملاحظه‌ای، از جزئیات فرمان‌های اجراشده صحبت می‌کرد. به اعتقاد او، تمام مراحلی که او و گروهش انجام می‌دادند، به نفع یهودیان بوده‌است. زیرا اگر این تدابیر اندیشیده نمی‌شد، بی نظمی در فرایند کشتار حتمی بود و دیگر همۀ یهودیان به مرگی بدون درد (مرگ با گاز) دست نمی‌یافتند.
وقتی تمام این قطعات را کنار هم می‌گذاریم، ما با یک مرد کاملا معمولی (حتی بی استعداد) آلمانی مواجه می‌شویم که مطابق با شخصیت آرمان‌خواه آلمانی‌اش، قصدش این بوده که وظایفش را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. او اتهامات ردیف شده علیه خودش را جرم نمی‌دانست، بلکه اعمال دولت می‌خواند که توسط چرخ دنده‌های کوچکی مانند خودش باید انجام می‌شدند. البته وجدان او کاری به کارش نداشته، به همان دلیلی که وجدان اکثر مردم آلمان نسبت به این مسئله بی‌توجه بوده‌است.

آرنت در این کتاب با ارائه مدارک و مستندات زیادی، فرایند تصفیه و کشتار یهودیان در کل اروپا را توضیح می‌دهد. به تاثیر بروکراسی پیچیدۀ نازی در شکل‌گیری این جنایات می‌پردازد. تحلیلی جامعه‌شناختی از رفتار مردم آلمان و دیگر ملل اروپا، در طول جنگ جهانی ارائه می‌دهد. با بررسی مسائل حقوقی و سیاسی، دادگاه اورشلیم را به چالش می‌کشد و پیشنهاد خودش مبنی بر اصلاح قانون و برگزاری دادگاه بین‌المللی برای اینگونه جرائم (جرائم علیه بشریت) را مطرح می‌کند. تمام این موارد، سرنخ‌هایی هستند برای کسی که بخواهد قرن 20 را مطالعه کند. پیام نهفته در کتاب هم هشداری است به تمام کسانی که در دولت‌های مدرن زندگی می‌کنند، یعنی ما. هشدار نسبت به اینکه چطور ایدئولوژی‌های حاکم می‌توانند تدریجا اندیشه و احساسات انسانی را از مردم سلب کنند و آن‌ها را به ورطه‌ای بکشانند که خودشان، با آگاهی و علی‌رغم میل باطنی، در آن بمانند.

در آخر، جای تاسفش باقیست، کتابی بحث برانگیز که در سال 1963 (حدود 1343 شمسی) توجه تمام محافل فکری را به خود جلب کرده بود، در سال 2020  (1399) به فارسی برگردانده شد.