دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب

دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب

دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب

خالد الخمیسی و 2 نفر دیگر
3.0
1 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

4

کتاب دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب، نویسنده خالد الخمیسی.

لیست‌های مرتبط به دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب

یادداشت‌های مرتبط به دربست: پنجاه و هشت روایت کوتاه از خیابان های قاهره در آستانه ی انقلاب

            به نام خدا
۱
جهان عرب، بیشترین نزدیکی را با ما از نظر دینی و فرهنگی و حتی پاره‌ای مواضع سیاسی، خاصه در زمینه مقابله با استعمار و اسراییل دارد. با این همه سال‌هاست ارتباط ما، چه در سطح نخبگانی و چه عمومی با این جهان، به استثنای عراق، قطع شده. ما دقیق نمی‌دانیم اعراب نخبه و عامه در مصر، مراکش، تونس، الجزایر، سوریه چه می‌خوانند، چه می‌بینند، چه می‌شنوند. مگر کسی بخواهد و بتواند با کمک‌گرفتن از گوگل و یوتیوب تِرِندها و تاپ‌سِلِرها - پربازدیدترین و پرفروش‌ترین - کارهای جهان عرب را بیابد و رصد کند و این در حالی است که بخشی از پویایی فرهنگی ما و بخشی از دیپلماسی عمومی ما وابسته به همین ارتباط‌گیری‌هاست.
۲
از این منظر در سال باید بارها کتاب‌هایی از نویسندگان و شعرا و روشنفکران و مفسرین قرآن و متالهین و روزنامه‌نگاران عرب ترجمه و چاپ شود. باید اقتراح از نویسندگان عرب حول یکی‌دوپرسش مهم جمع‌آوری و چاپ شود، روزنامه‌های ما باید یکی‌دوصفحه جهان عرب داشته باشند و به‌صورت سیستماتیک و دقیق باید بنگاه‌های نشر میز جهان عرب داشته باشند.
۳
کتاب دربست، برای نشر میلکان را اگر دست بگیری و از هرجایش شروع به خواندن کنی، گمان می‌کنی داری به درددل‌های راننده اسنپی در مسیر میدان امام حسین تا میدان انقلاب گوش می‌دهی؛ این‌قدر نزدیک، این‌قدر قابل باور. کتاب روایت یک استاد علوم سیاسی دانشگاه قاهره مصر از درددل‌های رانندگان تاکسی در قاهره است‌. در قاهره و از خلال کتاب می‌شود فهمید که بی‌شمار تاکسی وجود دارد و رانندگانش دریایی از حرف و تجربه‌اند. چیزی شبیه ژانر تاکسی‌نوشت‌‌های خودمان که یک‌بار محسن حسام‌مظاهری چیزی در همین باره چاپ کرد.
۴
ترجمه کتاب بسیار روان است و متون برگزیده خواندنی و جذاب. خواندنش را به همه افراد بالای شانزده سال توصیه می‌کنم.
          
            «دربست، پنجاه‌وهشت روایت کوتاه از خیابان‌های قاهره در آستانه‌ي انقلاب»؛ تجربه‌ای است مردم‌نگارانه که زبان روایتگر نویسنده‌اش یعنی خالد الخمیسی کارگردان مصری به آن رنگ و بویی تازه بخشیده. روایات کتاب کاملا مبتی بر واقعیات و تجربه‌ی زیسته‌ی رانندگان مصری است؛ تجاربی از دردها و آروزهای یک ملت.
این کتاب حدود ۵ سال پیش از بهار عربی منتشر شده است و روایات رانندگان تاکسی تقریبا تمام بغض‌ها و جوش‌و خروش‌های نهان در جامعه‌ی مصر را در آستانه‌ی انقلاب نمایان می‌سازد. خالد ۵۸ روایت کوتاه را از رانندگان تاکسی که از آوریل ۲۰۰۵ تا مارس ۲۰۰۶ سوار ماشین‌های‌شان شده در این کتاب گرد آورده است. او همه‌ی روایات‌ها را به خاطر توصیه‌های حقوق و قانونی دوستانش نیاورده که به او گفته‌اند: «اگر بنا باشد همه‌ی آن‌چه از راننده‌ها شنیده‌ای و همه‌ی اسم‌هایی را که در لطیفه‌های‌شان برای تو گفته‌اند بازگو کنی، سر از جای خوبی درنمی‌آوری...» و افسوس می‌خورد از این‌که بسیاری از حرف‌های خیابان‌های مصر هیچ‌وقت نمی‌تواند روی کاغذ بیاید.
خالد روایت‌های رانندگان را با زبان خودشان بازگو کرده است؛ زبانی ساده، زنده و در عین حال صادق که با زبان‌های پرآب و تاب مجالس رسمی متفاوت است. هدف او از گردآوری این روایات سنجش صحت و سقم آن‌ها نبوده بلکه در پی این بوده که حرف‌های این قشر از جامعه را در لحظه‌ی تاریخی مشخصی ثبت کند.

در میان روایات به نکات جالبی برمی‌خوریم، نکاتی که انگار با بسیاری از درد دل‌های رانندگان تاکسی خیابان‌های تهران یکی‌است، تقریبا اکثر آن‌ها از بی‌پولی رنج می‌برند و به اصطلاح فقط دارند صبح تا شب دنده‌ی صد تا یک غاز عوض می‌کنند. از رشوه‌گیری ماموران راهنمایی رانندگی به تنگ آمده‌اند، از جرایم بالای راهنمایی و رانندگی دل‌شان خون است و معتقدند که دولت برای‌شان کیسه دوخته است. حسرت گذشته را می‌خورند؛ گذشته‌ای که در آن می‌توانستند به راحتی به سینما بروند و... و البته برخی از آن‌ها هم تحلیل‌های سیاسی فضایی خودشان را دارند و مثلا پیش‌بینی‌هایی کرده‌اند که نه تنها درست از آب درنیامده بلکه دقیقا برعکس آن‌ها رخ داده است.

دنده‌ی صد تا یه غاز
یکی از رانندگان تاکسی که خالد سوار ماشینش می‌شود، مدام چرتش می‌گیرد و نزدیک است که تصادف کند. خالد سه بار سرش فریاد می‌کشد و از خواب می‌پراندش. هرچه هم اصرار می‌کند که پیاده‌اش کند، طرف زیر بار نمی‌رود و قسم و آیه که بیدارم. بعد برای خالد تعریف می‌کند که سه روز است نخوابیده برای این‌که قسط ماشینش را تا سر برج جور کند. «آقا سه روزه یه سره دارم رانندگی می‌کنم. پشت سر هم. پلک روی هم نذاشته‌م توی این سه روز... امروز بیست‌وهفتمه. سه روز دیگه دارم برای این‌که قسط ماشین رو بدم. قسطش ماهی ۱۲۰۰ پونده...» ص ۲۶

نفرین رانندگان به پلیس‌ها
راننده‌ی دیگر که حسابی از رشوه‌گیری ماموران عصبانی است و زبان به ناسزا گشوده برای خالد تعریف می‌کند: «یه مسافر توی شهرک نصر سوار کردم. گفت می‌خواد بره محله‌ی مهندسی. گفتم بفرما... گفت بپیچ سمت میدون سفنیکس. من هم پیچیدم... این دفعه گفت: ... قراره این‌جا کمین بزنیم. کمین؟! ‌تف توی این شانس. طرف مامور بود. یعنی کرایه بی‌کرایه. جایی که گفته بود زدم کنار. یهو گفت: گواهی‌نامه! پنج پوند درآوردم. گفت فاید نداره. کردمش ده پوند. دوباره گفت: نه!... حروم‌زاده بیست پوند گرفت و از ماشین پیاده شد... یه دونه از این حروم‌زاده‌ها نیست که ما رو نچاپه و رشوه نگیره. خدا خونه خرابشون کنه که هر روز خونه‌ی ما رو خراب می‌کنن.» صص ۱۷ و ۱۸.
خالد در ادامه‌ی این روایت، می‌نویسد: «در قاهره‌ای که در ذهنم دارم، همیشه می‌شود صدای ناله و نفرینِ روانه‌شده به سمت پلیس را شنید.» ص ۱۸

در حسرت روزگارِ گذشته
این یکی آدم را یاد حسرت خوردن بسیاری از رانندگان تاکسی در تهران می‌اندازد، همان‌ها که از کوچه ملی می‌گویند و تئاتر و سینما رفتن‌شان در لاله‌زار که مثلا بلیت سینما و تئاتر چقدر ارزان و تنها چند قران بوده. راننده به خالد می‌گوید: «... چند میلیون سالی می‌گذره از آخرین باری که رفتم [سینما]! یادمه آخرین باری که رفتم سال ۸۴ بود. سینما قاهره بود یا بیجال.... بعدش دیگه زندگی خوب به خدمتم رسید! شدم مثل گوشت چرخ‌کرده‌ی بسته‌بندی. از او موقع دیگه نه سینما رفتم نه تئاتر... اتفاقا همین هفته‌ی پیش داشتم یه مسافر می‌بردم... شنیدم می‌گن بلیت سینما شده بیست‌وپنج پوند! می‌شه دقیقا هزار برابر قیمتی که ما بیست سال پیش می‌رفتیم سینما. یعنی ببین، هزار برابر!» ص ۴۱

تحلیل‌های سیاسی فضایی
خالد برخی تحلیل‌های سیاسی رانندگان را هم در این کتاب بازگو کرده است؛ تحلیل‌هایی که به گوش بسیاری از ما آشناست. مثلا یکی از رانندگان که حسابی از دست آمریکایی‌ها دل‌خون بوده و مبارک را تحسین می‌کرده، پیش‌بینی‌می‌کند که ده سال بعد مصر وسط جنگ با اسرائیل است: «من که می‌گم ده سال، نهایتا پونزده سال. یعنی وقتی بچه‌ی ن که الان ده ساله از دانشگاه بیاد بیرون، ما وسط جنگ با اسرائیلیم.» ص ۵۴