مرگ در پاییز

مرگ در پاییز

مرگ در پاییز

3.2
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

1

میدونم گل...من تورو خیلی اذیت کردم.این همه سال،تو مثل یه مرغ کرچ منو زیر پر و بالت گرفتی.با بود ونبود من ساختی و پام نشستی؛ولی من خیلی برات کم گذاشتم یه پوست پیازم واست نخریدم یه دفعه ام نبردمت زیارت وقتی می اومدی خونه من،یادت می آد؟خیلی سرزنده بودی.گیساتو بافته بودی تا کمرت یه سینه ریز اشرفی گردنت بود و یه گلبهارم سرت.چقد شاداب بودی گل،چقد نشاط داشتی...اما من تورو از ریشه زدم،پژمرده ات کردم گل تو چقد تو این کومه زجر کشیدی،چقد اون شبای گدا بهار یادته؟شبایی که برنج مون ته کشیده بود و من تو آبادی روی سوال نداشتم.شبایی که گشنه سر میذاشتی و تو چشمای من نگاه نمیکردی که مبادا خجالت بکشم اون شبی که آدمای کسمایی ریختن خونه مون و میخواستن این جارو آتش بزنن،یادته؟وقتی پریدم تو،دیدم چسبیدی به دیوار و جیغ میکشی.

یادداشت‌های مرتبط به مرگ در پاییز

            «مرگ در پاییز» نمایشنامه‌ای سه‌پرده‌ای از اکبر رادیه که در زمان قدیم و در فضای یکی از روستاهای گیلان روایت میشه و داستانش حول محور اتفاقاتی می‌گذره که در کمتر از یک روز کامل در یک خانواده می‌گذره. 
چیزی که درمورد این نمایشنامه دوست داشتم، خطّه‌ایه که داستان توش اتفاق میوفته و واسطه انتقال زبان و فرهنگ اون ناحیه میشه. چیزی که پیش‌تر و موقع خوندن نمایشنامه‌های خارجی متوجهش نبودم، تأثیری بود که زبان یک اثر می‌تونه روی بومی‌زبانش بذاره؛ کلمات، عبارات و ضرب‌المثل‌هایی بودن که خوندن این نمایشنامه رو فارغ از هر چیز دیگه برام جذاب می‌کردن. در آثار ترجمه‌شده، ما بیشتر از زبان روی داستان متمرکز می‌شیم اما وقتی که پای آثار داخلی -با رنگ و بویی از یک ناحیه خاص- به میان میاد، زبان هم رنگ خودش رو پیدا می‌کنه.
درمورد خود داستان هرچی که بگم ممکنه باعث لو رفتنش بشه ولی برداشتی که در نهایت مایلم بهش اشاره کنم تنها همین یک جمله است:
انتظار می‌تونه آدمو از بین ببره.

پ.ن: شاید براتون جالب باشه که بدونید این نمایشنامه در سال 1346 با بازی محمود دولت آبادی در تلویزیون ملی به نمایش دراومده.