مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
بگو چکار کنم؟ با فلفلی که طعم فراق می دهد با دردی که فصل ها را نمی شناسد با خونی که بند نمی آید بگو چکار کنم ؟ وقتی شادی به دم بادبادکی بند است و غم چون سنگی مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند دلم شاخه ی شاتوتی که باد خونش را به درو دیوار پاشیده است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است