بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

من دختری زشت رو بودم ...

من دختری زشت رو بودم ...

من دختری زشت رو بودم ...

آنه ماری سلینکو و 1 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

کتاب حاضر، دومین رمان معروف این نویسنده است که داستان آن، در سرزمین هنرپرور اتریش در دهه سی میلادی، درست پیش از جنگ جهانی دوم آغاز می شود. دختر جوان داستان، «آنلیزف» در یک مهمانی رسمی، در اتاق کتابخانه ای، با معروف ترین نویسنده و بازیگر تئاتر آن دوران؛ «کلودیو پلس» و درحالی که هر یک، بنا به دلیل خاصی به آن مکان آرام و ساکت پناه برده بود، آشنا می شود. «کلودیو» با او به گفت وگویی دوستانه می پردازد و مشاهده می کند که با دوشیزه ای بسیار جوان و معصوم مواجه شده است. او به دختر جوان می گوید که در طول روزهای آینده به دیدار او، به کافه رستوران معروف گراند هتل واقع در مرکز شهر می آید.

یادداشت‌های مرتبط به من دختری زشت رو بودم ...

            مطالب باورناپذیری در این کتاب بود که علارغم میل باطنیم و لذتی که از خوندنش بردم منو مجبور میکنه بیشتر از 3 ستاره بهش ندم. این کتاب رو یه کله خوندم. وقتی یه کتابو یه کله میخونی یعنی جذبت کرده و دوست نداری کنارش بذاری یعنی . ولی من دلاییل مختلفی دارم که بعد از تموم شدن کتاب باعث شد به ایننتیجه برسم که اونقدرها هم کتاب خوبی نبوده.
اولین چیزی که به نظرم متناقض بود و داستان رو باور ناپذیر میکرد این بود که چطور یک آدمی که واقعا زشته با آرایش تبدیل میشه به آدمی واقعا زیبا... اونم به حدی که همه بهش حسودی میکنن. این خیلی داستان رو باورناپذیر میکنه وحتی اکر مخاطب نهایی این داستان دخترانی باشن که روی خوب ندارن هم نمیتونن از داستان برای خودشون استفاده کنن چون خیلی از آدمای زشت رو این آپشن زیبا شدن به وسیله ی آرایش رو ندارن و این داستان براشون یه نسخه ی بی مصرفه(البته اگه رسالت داستان ها رو بهتر شدن زندگی خواننده هاشون از جهات مختلفِ متناسب با داستان بدونیم) مشکل دومی که به شکل یه تناقض آشکار تو داستان نمود پیدا میکنه بحث نتیجه گیریه داستانه... اون چیزی که در انتهای داستان من برداشت کردم این بود که عشقی که تنها بر اساس زیبایی ظاهری صورت گرفته باشه محکوم به فنائه و اینکه علاقه ی واقعی اونیه که در ورای ظاهر، آنچه که در سیرت آدم هاست اونها رو به هم نزدیکه کنه. جوری که با گذشت زمان و از بین رفتن زیبایی هم پابرجا باشه و دیگه عاشق قادر نباشه زیبا یا زشت بودن معشوقش رو از دید دیگران تشخیص بده و فقط زیبایی ببینه.
خب این چیز خیلی قشنگیه. حتی برای بعضیا آرزوئه. برای دخترا و پسرای زشت رویی که عاشق یه زیباروی همه چی تمام میشن لااقل یه آرزوئه. ولی تو این داستان معشوقِ دختر زیبارو هم تا مدتها متوجه سیرت زیبا ی دختر نشده بود و اون چیزی که کشش اولیه و میانی رو ایجاد میکرد تنها صورت زیبا و رفتار های زنانه و اشراف منشانه ی دختر  بود و تنها اون ضربه ی نهایی رو سیرت زیبا وارد کرد و این نسخه ای نیست که بشه برای خیلیا پیچید
شاید هم این واقعیت تغییر ناپذیر کل دنیاس که زیبایی ظاهری لازمه حداقل برای شروع :دی

مشکل دیگه اینه که برای دختر داستان که نه هوش حسابی داره نه صورت قشنگی، تنها راهی که باید یاد بگیره تا آدم موفق  و خوشبختی بشه اینه که همه جور پول برای آرایش کردن و زیبا شدن خرج کنه، هزارجور سختی بکشه، با زنان زیبا و محبوب نشست و برخاست کنه تا ازشون فقط یاد بگیره چجوری قشنگ حرف بزنه ، حرکات ظریف داشته باشه توجه مردا رو جلب کنه و در کل راه و رسم دلبر بودن رو یاد بگیره... این به نظرم خیلی سخیفه. این که ما زن ها خودمون رو اینطور ببینیم. این ته ظلم به خودمونه... و من حالم از این قضیه ش به هم میخوره. شاید این اقتضای جوامع اون زمان بوده ولی به هر حال حتما در تمام اون جوامع اون زمان هم زنانی بودن که با این روند مخالفت کردن و نتیجه ش این بوده که به طور کلی جایگاه امروزی زنان و دختران نسبت به خیلی سال قبل بهتر باشه و حداقل خودباوریشون بیشتر باشه.

مشکل دیگه ای که داشتم هم این بود که در جایی به دختر زشت رو گفته میشه هدف نهایی زندگی تو که نه هوش داری تا در موقعیت های اجتماعی موفق باشی و نه چهره تا همه عاشقت باشن اینه که بتونی درنهایت کسی رو عاشق خودت کنی و باهاش ازدواج کنی. من قائل به ضروری بودن ازدواجِ درست برای همه ی آدما هستم ولی اون رو به هیچ وجه هدف نهایی نمیدونم بلکه به شکل یه کاتالیزگر برای انجام موفقیت آمیز باقی مراحل زندگی میدونم.

جدا از این بدی هایی که گفتم، نثر روون و قشنگی داشت. ترجمه ش خوب و بانمک و دوست داشتنی بود. در خلال داستان نکات ریز اخلاقی مطرح میشد که واقعا دوست داشتنی بودن و  هنر نویسنده در بیان جزییات واقعا ستودنی بود.  در کل داستان ارزش یه بار خوندن رو داره واقعا شاید این ایرادایی که بهش گرفتم صرفا از نگاه من اینطوری به نظر میرسیده و اگر شخص دیگه ای داستان رو بخونه اینطور برداشت نکنه. ولی خوندنش لازمه . حداقل برای زشت رویان :دی