کلاغ سرخ
تقریبا به پایین قبر رسیده بودم که کفشم از پایم درآمد. خاک مانند باران از دیواره های قبر پایین ریخت.نفسم را در سینه حبس کردم، و به راهم به پایین ادامه دادم. روی تابوت فرود آمدم. در تابوت را باز کردم و بعد خلاف تمام اعتقاداتم خزیدم داخل تابوت.استخوان های زاغ قرمزپوش کنارم بودند. باید برایتان اعترافی کنم: بیشترین هراس من در زندگی غرق شدن نبود، علیرغم اتفاق رودخانه. بلکه بیشترین هراس من زنده به گور شدن بود. و زمانی که در تابوت را آرام روی خودم بستم و در تاریکی و هوای نمناک فرو رفتم، متوجه شدم که همچنان از زنده به گور شدن می ترسم. بدنم در کنار یک اسکلت با لباس قرمز رنگ و رو رفته قرار داشت.....
یادداشتهای مرتبط به کلاغ سرخ