ناکجا، عروسی شغال، بر فراز برجک ها

ناکجا، عروسی شغال، بر فراز برجک ها

ناکجا، عروسی شغال، بر فراز برجک ها

محمد رضایی راد و 1 نفر دیگر
2.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

دخترک نمایش نا کجا می گوید:«می خوام برگردم به عقب ، به جایی که آدم ها روی زمین زندگی می کردن ،اما هیچ چیزی به اسم سرزمین نبود،هیچ مرز و هیچ سرحدی .برگردم به عقب ، عقب تر ، به جایی که همه جا آب بود .یه اقیانوس بزرگ و نهنگ ها توش آزاد بودن که هر جا دلشون می هواد برن و هیچ ساحلی نبود که خودشون رو توش بندازن .آزاد آزاد »این ایده که ما درون مرزهایمان به اسارت درآمده ایماز بیست و چند سال پیش از نمایش بر فراز برجک ها می آید و تا به نمایش نا کجا می رسد ،و در تمام این مدت مدید اسارت اماهنوز همان است و آرزو همان .همان آرزوی محال که در ترانه نهنگان می خوانیمش:«... سرزمین کف آلود دریا هیچ مرزی ندارد هیچ حدی ندارد هیچ ساحل ندارد هیچ دیوار حائل ندارد »

یادداشت‌های مرتبط به ناکجا، عروسی شغال، بر فراز برجک ها