خروج ممنوع: نمایشنامه ای در یک پرده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
خرید این کتاب از کتابفروشیها
دارم بهش نگاه می کنم و می فهمم که توُ جهنمم. من بهتون میگم. همه چیز از قبل برنامه ریزی شده. اونا می دونستن که من جلو این طاقچه می ایستم، وقتی دستام روی مجسمه س و همه? این چشم ها دارن من رو نگاه می کنن. این چشم ها دارن من رو می بلعن... هاه! فقط شما دو تا اینجایین؟ من فکر می کردم آدم های بیشتری اینجا باشن؛ بیشتر از شما دو تا. پس جهنم اینه! من هیچ وقت فکر نمی کردم... کباب شدن روی سیخ رو یادتون میاد؛ سرب داغ و گوگرد؟ عجب جوکی! مثل اینکه اونام همین رو می خوان! جهنم، راستی راستی یعنی بقیه? آدما.
لیستهای مرتبط به خروج ممنوع: نمایشنامه ای در یک پرده