چمران مظلوم بود

چمران مظلوم بود

چمران مظلوم بود

0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شهید مصطفی چمران، در سال 1311 در شهر قم متولد شد. پس از تحصیل در دبیرستان البرز تهران، رشتة الکترومکانیک در دانشکده فنی، اعزام به آمریکا و اخذ درجة فوق لیسانس از دانشگاه تگزاس و اخذ درجة دکترا در رشتة فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی، در سال 1341 مبارزات سیاسی علیه شاه را آغاز کرد و به همین دلیل بورسیة تحصیلی وی قطع شد و از همان زمان در دانشگاه برکلی، کارهای تحقیقاتی خود را آغاز کرد. ایشان در سال 1349 وارد لبنان شد و سه سال بعد، سازمان امل به فرماندهی او تشکیل شد. مرحوم چمران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به ایران بازگشت و به سمت وزیر دفاع منصوب شد. وی پس از این که به عنوان نمایندة امام خمینی (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد. در سال 1359 ستاد جنگ های نامنظم را تشکیل داد و سرانجام در سال 1360 در منطقة دهلاویه به درجة رفیع شهادت نائل شد. کتاب حاضر، شرح و برخی وقایع زندگی و نقل چندخاطره از تعدادی از دوستان و یاران آن شهید است، که با تعدادی عکس از دکتر چمران به چاپ رسیده است.

یادداشت‌های مرتبط به چمران مظلوم بود

            از وقتی یادم می‌آید شهید چمران برای من خاص بود. خاص نه مدل شهید همت و شهید باکری‌ها. خاصِ عجیبِ دانشگاهیِ غیرشعاری و غیر حزب‌اللهی. از اون شهیدایی نبود که گوش دادن به یه مداحیِ شورانگیز آدم را به یادش بندازه. از اون خاص‌ها که باید بشینی درموردش فکر کنی، کتاب بخونی، تحلیل داشته باشی و...
داستان من درمورد "چ" از کی شروع شد؟
از اون کتابی که در ۱۳ سالگی خوندم درموردش...که شب‌ها با یک لایه پیراهن توی برف می‌رفته چون کاپشنش را به یه فقیر داده بود، از اینکه صبح زود بلند می‌شده درس می‌خونده، که توی سن کم کار می‌کرده...چقدر عجیب و دست‌نیافتنی بود. حتی توی اون سن هم می‌فهمیدم که به گَردش نمی‌رسم...ولی چقدر در من شور درس‌خواندن و موفق شدن و مایه افتخارشدن و کمک دست بقیه بودن ایجاد می‌کرد.
گذشت تا وصف مناجات‌های شبانه‌اش و عاشقانه‌گویی‌هایش با خدا به گوشم رسید.
گذشت تا فیلم "چ" که چقدر دوستش داشتم.
و رسید به کتاب " چمران مظلوم بود". در جایی از کتاب نوشته بود یکی از نزدیک‌ترین همراهانش شهید شد، ناراحت شد و بعد به بقیه کارها رسید. اطرافیان گفتند: همین! فکر کردیم خیلی ناراحت بشی! گفت: خیلی ناراحت شدم.ولی الان وقت عزاداری ندارم. اکر من بیفتم همه کارها زمین می‌خوره بعدا عزاداری می‌کنم.
چه شورانگیز هستند آنها که ستون هستند. "ستون"‌ها را دوست دارم. من "ستون" نیستم ولی دلم می‌خواهد برای ستون‌ها و عزاداری‌های عقب‌افتاده‌شان و زخم‌های دیده‌نشده‌شان باشم. ستون‌ها را دوست دارم.