Dry September

Dry September

Dry September

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

Published in 1931, the story describes a lynch mob forming (despite ambiguous evidence) on a hot September evening to avenge an alleged (and unspecified) insult or attack upon a white woman by a black watchman, Will Mayes. Told in five parts, the story includes the perspective of the rumored female victim, Miss Minnie Cooper, and of the mob's leader, John McLendon.

یادداشت‌های مرتبط به Dry September

            فاکنر به عنوان یک نویسنده‌ی جنوبی که همیشه دغدغه‌اش اختلافات طبقاتی، نژادی و سطح برابری بین سفیدپوست‌ها و سیاه پوستان بوده، در رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش این دغدغه‌ها را با بررسی فرهنگ‌ جامعه در آن منطقه از جمله قضاوت‌های عجولانه و تقابل‌های دو نژاد می‌پردازد. 
سپتامبر خشک، اولین داستانی بود که از فاکنر می‌خواندم و به سبک سیال ذهن نوشته نشده بود و متنی بسیار روان هم داشت. 
داستان در مورد قتل مردی سیاه‌پوست به نام «ویل مایز» است، اما فاکنر به چگونگی قتل او نمی‌پردازد، چون موضوع داستان اساسا قتل او نیست.
داستان از این قرار است: زنی سفیدپوست به نام «مینی کوپر» در جوانی بنا به شکلی که در داستان می‌خوانیم مورد اقبال واقع نشده و رابطه‌ی جنسی نداشته است. حالا که خانم کوپر سنش بالا رفته، گویی دچار یک عقده شده و در جامعه شایعه‌ای پخش می‌کند که مرد سیاه پوستی به او تجاوز کرده است! 
از این‌جاست که همه چیز آغاز می‌شود... در حالیکه تعدادی از مردم در سلمانی نشسته و در این مورد به گپ نشسته بودند، تعدادی سفیدپوست به رهبری «مک‌ لندون» به این نتیجه می‌رسند که نمی‌شود تجاوز یک سیاه به سفید را تحمل کرد و باید انتقام گرفت و ... .
فاکنر در این داستان نیز، تسلط خود را به داستان‌هایش به رخ خواننده می‌کشد و در عین سادگی و کوتاهی، حرفش را به بهترین شکل ممکن به خواننده می‌زند. 
فاکنر نگران پیش داوری‌هاست... ما با شخص سیاهی روبرو هستیم که هیچ گناهی مرتکب نشده، ما از حرکات و حرف‌های او نیز برداشت نمی‌کنیم که مرتکب تجاوز شده اما حرف‌های خانم کوپر چه می‌شود؟ آیا او مسئول قتل آقای سیاه‌پوست است؟ او که خود نیز مورد ستم روزگار واقع شده؟ او که زنی معمولی، بدون شغل و فاقد شخصیت اجتماعی بود و تبدیل به زنی شده بود که در جامعه همه با انگشت نشانش می‌دادند و به این اشاره می‌کردند که کسی با او همبستر نمی‌شود؟ خانم کوپر مقصر قتل آقای ویل مایز است یا آقای مک لندون؟ مک لندونی که آن‌طور که در داستان می‌خوانیم زندگی نرمالی ندارد... شاید این زندگی به خاطر ویژگی جغرافیایی جایی باشد که در آن زندگی می‌کند، چون او فقط رهبر گروه اوباش است و تنها نیست. اویی که با چهره‌ی خشمگینش آشنا می‌شویم و زنش نیز از دستش در امان نیست، چه برسد به یک سیاه‌پوست! 
به نظر من، پیام‌های اصلی فاکنر در این داستان کوتاه این بود که:
اولا، قبل از مطرح کردن یک حرف یا بستن یک وصله به یک انسان، آیا فکر می‌کنیم که حرف‌ ما چه ویرانی‌هایی ممکن است به بار آرد؟ 
دوما، آیا وقتی با تعصب به حرفی که شنیده‌ایم واکنش نشان می‌دهیم، می‌دانیم که چه جنایتی ممکن است به وقوع بپیوندد؟