حالا وقت دویدن است

حالا وقت دویدن است

حالا وقت دویدن است

مایکل ویلیامز و 2 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

2

حالا وقت دویدن استدر میان روستایی ایستاده ام که انگار نه انگار روزی در آن زندگی میکرده ام. دیگر جیزی از روستا باقی نمانده. دیگر از بچه هایی که مقابل در خانه ها بازی میکردند اثری نیست. دیگر از اجاق های غذا اثری نیست. دیگر از خنده ها اثری نیست. از قصه های بابابزرگ اثری نمانده. از آغوش مامانم اثری نمانده. او را روی خاک پیدا میکنم. آمای با صورت روی زمین دراز کشیده دست هایش طوری رو به جلو کشیده شده که انگار میخواسته چیزی را چنگ بزند. پشتش را با لخته های خون پوشیده شده، او را با احتیاط برمیگردانم و سرش را بالا می آورم. اسم مرا صدا نمیزند. به من نگاه نمی کند. دیگر هرگز صدایم نخواهم کرد؛ دیگر هرگز مرا نمی بیند. آمای مرده.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حالا وقت دویدن است

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به حالا وقت دویدن است

            احوال دانو، نوجوان این داستان که یک‌سره در حال فرار، دویدن و ترک جا و مکانش هست، حس ملموسی برای خیلی‌ از انسان‌ها در هر سن و سالی ایجاد می‌کند؛ برای مایی که در زمان جنگ و حملات موشکی و هوایی، به یک‌باره و نیمه شب، خواب و بیدار، به زیرزمین و پناهگاه می‌دویدیم و گاهی هم محبور به ترک شهر و پناه بردن به روستا و شهرهای امن‌تر می‌شدیم؛ برای مردم افغانستان و ترسشان از هجوم طالبان، برای کودکان و مردم فلسطین، برای مردم سوریه، سودان، همه پناهجویان پشت مرزهای به ظاهر امن و شاید از جنبه‌ی کلی‌تر، برای خاورمیانه‌ی همیشه مضطرب و بیمناک. 
محوریت این داستان (ناداستان)، بیگانه‌هراسی است که بر اساس پژوهش نویسنده، مایکل ویلیامز بعد از حادثه سال ۲۰۰۸ در آفریقای جنوبی انجام شد. 
فوتبال هم به نوعی نقش محوری در این ماجرا دارد که دانو به عنوان راوی اول شخص، به خوبی زیر و بم احساسی خود را در تمام داستان بیان می‌کند. 
در مدت خواندن کتاب همراه با راوی، مضطرب، دردمند، سوگوار ، امیدوار و خوشحال شدم. 
به امید دنیایی پر نور و امید برای همه کودکان جهان.