افسانه ی میگسار قدیس

افسانه ی میگسار قدیس

افسانه ی میگسار قدیس

یوزف روت و 3 نفر دیگر
2.8
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

4

یکباره رو به سمت راست گرداند و به کارولینه نگاهی انداخت. اکنون چیزی توجهش را جلب کرد که دیروز از چشمش پنهان مانده بود: ردپای پیری بر چهره ی کارولینه. او کنارش خفته بود، رنگ پریده و پف کرده، سنگین نفس، غرق در خواب صبحگاهی زنان گذرکرده از بهار عمر. آندریاس به دگرگونی حاصل از گذر ایام پی برد، ایامی که خود او را هم بی نصیب نگذاشته بود. دریافت که خود نیز دگرگون شده است. تصمیم گرفت بی درنگ از جا برخیزد و به حکم سرنوشت از آن جا دور شود و پای به روزی تازه بگذارد، یکی از همان روزهای تازه ی مألوف خویش.یوزف روت، روزنامه نگار و رمان نویس اتریشی عمده ی شهرتش را مدیون آن دسته از آثارش است که به زندگی پس از جنگ در اروپا می پردازد. مارش رادتسکی، ایوب، اعترافات یک قاتل و افسانه ی میگسار قدیس از آثار شاخص اویند.افسانه ی میگسار قدیس، مجموعه ی سه داستان بلند بسیار مشهور از یوزف روت است، شامل وزنه ی نادرست، افسانه ی میگسار قدیس و لویاتان.

یادداشت‌های مرتبط به افسانه ی میگسار قدیس