پوتین های مریم: خاطرات مریم امجدی پوتین های مریم: خاطرات مریم امجدی فریبا طالش پور 3.6 10 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 25 خواهم خواند 5 ناشر شرکت انتشارات سوره مهر شابک 9786001751462 تعداد صفحات 120 تاریخ انتشار 1391/4/12 توضیحات کتاب پوتین های مریم: خاطرات مریم امجدی، گردآورنده فریبا طالش پور. لیستهای مرتبط به پوتین های مریم: خاطرات مریم امجدی مبین 1403/2/28 بانوان دفاعمقدس! 3 کتاب در زمان هشت سال دفاعمقدس مرد و زن در کنار همدیگه برای این خاک جنگيدند. حالا، سالها پس از جنگ، خاطرات رزمندهها تبدیل به کتاب شدند. بعضی از این کتابها راجب خاطرات رزمندگان زن در جنگ نوشته شدن. 0 1 مظفری 1401/8/22 روایت زنانههای جنگ 16 کتاب نقش زنان در جنگ، به واسطه کتاب دا، کمی بیشتر از قبل دیده و شنیده شد. تا قبل از آن اکثر روایتهای زنانه جنگ، مربوط به همسران شهدا، جانبازان بود که دورادور طعم تلخ جنگ را چشیده بودند. الحق صبر، ایستادگی و همراهیشان ستودنی بوده و هست. این همسران و همسفران گاهی به واسطه اسکان در مناطق نزدیک جبهه، روی دیگر جنگ را بیشتر لمس کرده بودند. اما بودند زنانی که نه فقط به واسطه مردانشان، بلکه خودشان در این دفاع مقدس، اثرگذار بودند. به عنوان رزمنده، امدادگر، پشت جبهه... این روایتها باید پا به پای روایات مردانه و قابل تحسین جنگ نگاشته و گفته شود. 0 28 مشکات عبادیان 1402/10/27 زنان و جنگ 13 کتاب مجموعه کتاب های خاطرات زنان در جنگ هشت ساله ی دفاع مقدس انتشارات سوره مهر. 0 2 یادداشتها محبوبترین جدید ترین سیده زهرا رضایی 1403/5/14 پوتینهای مریم اسم جنگ که میآید دلم آشوب میشود. انگار تکه گوشت رگ پیچ شدهی قلبم را میکَنند و میاندازند روی بَلَمی کوچک. بعد وِلش میکنند روی شط بیتاب و بمب خوردهی آبادان. فوج به فوج ماهی زخمی از میانهاش دُم میزنند روی موجها و قطرههای خونشان میچکد روی افکارم. دلم پیچ میخورد از افکارم. نسل جنگ ندیدهایم ما، توی خاطرات جنگ میچرخیم. حماسهها را میخوانیم. شب عملیات ندیدهایم. تصور مبهمی از سیاههی دودِ خمپارهها و ولولهی خمسهخمسهها داریم. اما هربار که از فضای خون آلود آن زمان میشنویم با خودمان فکر میکنیم چقدر جوانهایمان نترس بودند. چقدر شجاع بودند. چقدر تحسین برانگیز بودند! هفده_هجدهسالههای با شهامت، آدم را متحیر میکنند و پر افتخار. مثل سیده مریم امجدی. دختر هفدهسالهایی که اسلحهی ژ ث دو خشابه توی دستش داشت و یک کلت رولور روی کمرش بسته بود. کمککار توپ صد و شش بود و پا به پای مردان، برای آزادی خرمشهر تا خط مقدم پیش رفته بود. از دیروز دارم به مریم فکر میکنم و یک کلمه توی سرم تکان میخورد؛ ایمان! و حجم انبوهی از جملات را با خودش میآورد. ایمان! وقتی بنشینی پای خاطرات رزمندهها، ابرهای سیاهی که دود ترکشها پهن کرده بود روی شهر را میبینی. روشنای نورانی ایمان را هم میبینی که از دل رزمندههای خاکی میآمد بیرون و خط سیاهی را میشکست. و این نور مقدس، این نور راهگشای به یادگار مانده از سرخی خونشان که هنوز هم دست میگیرد و پیش میبرد. دوباره زمزمه میکنم: "ایمان!" و کشتی دلم آرام پهلو میگیر روی ساحلش. نسل بی باک از مرگیم ما. نسلی هستیم که زمزمه میکند:" رقص اندر خون خود مردان کنند..." سیده مریم جان برای ما دعا کن. شهیده مریم دستش برای کمک بازتر است. 0 5 مظفری 1401/8/22 بسمالله الرحمن الرحیم شاید اولین کتاب در تاریخ شفاهی حضور زنان در جنگ... ناشناخته ماند. مریم امجدی، مظلوم ماند، مظلوم زیست و مظلومانه در جوار رحمت الهی آرام گرفت. هیچوقت او را در زمره جانبازان حساب نکردند تا روزی که رفت، نام شهید بر روی سنگ مزارش حک شود. روحش شاد 0 7