داستان راستان

داستان راستان

داستان راستان

4.6
14 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

2

در داستان «بند کفش» می خوانیم: امام صادق (ع) با بعضی از اصحاب برای تسلیت به خانة یکی از خویشاوندان می رفتند. در بین راه بند کفش امام صادق (ع) پاره شد. به طوری که کفش به پا بند نمی شد. امام کفش را به دست گرفت و پای برهنه راه افتاد. «ابن ابی بعفور»، فورا کفش خود را از پا درآورد، بندش را باز کرد، و آن را به سمت امام گرفت. امام روی خویش را از عبدا... برگرداند، و به هیچ روی حاضر نشد آن را بپذیرد و فرمود: «اگر یک سختی برای کسی پیش آید، خود آن شخص از همه به تحمل آن سختی اولی است. معنا ندارد که حادثه ای برای یک نفر پیش بیاید و دیگری متحمل رنج بشود». کتاب حاضر شامل جلد اول و دوم داستان راستان است. عنوان برخی دیگر از داستان های کتاب عبارت اند از: خواهش دعا؛ در رکاب خلیفه؛ علی و عاصم، مزد نامعین، شاه و حکیم، اولین شعار و حق برادر مسلمان.

یادداشت‌های مرتبط به داستان راستان