قرمز

قرمز

قرمز

جان لوگان و 1 نفر دیگر
4.0
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

با نمایش نامه قرمز در سال 2009 در لندن و 2010 در برادوی اجرا شد جایزه تونی را از آن خود کرد. از دیگر آثار او می توان فیلم نامه های سوینی تاد، آخرین امپراطور، گلادیاتور، کوریولانوس، هوانورد و ... را نام برد.

یادداشت‌های مرتبط به قرمز

            .


در اولین مواجهه‌های روتکو با کن، استاد از پرده نقاشی که روبه‌رویشان هست می‌پرسد. شاگرد می‌گوید: «قرمز!»
استاد نقاشی برمی‌آشوبد که در نقاشی ما چیزی به نام «قرمز» نداریم؛ سرخ داریم، آتشین داریم، ارغوانی، شاتوتی، زرشکی، شرابی، گل‌بهی، جگری، مرجانی، آجری یا هر چیز دیگه‌ای داریم. گفتن «قرمز» نشانه نشناختن رنگ است، مثل مردم عامی. 
کن باز حرف‌هایی غیرفنی و عوامانه می‌زند؛ قرمز مثل طلوع خورشید! 
استاد برمی‌آشوبد. چه طور دستیارِ یک نقاشِ بزرگ می‌تواند چنین حرف‌هایی بزند؟ 
اما کن دارد از ذاتی غیر قابل انکار حرف می‌زند. از آن چیزی که «همه» درک می‌کنند. دقیقاً همین‌جاست که بخش ابتدایی داستان با نیمه‌ی انتهایی، گرهی دراماتیک می‌خورد. وقتی پای سرمایه‌داری و جنبش‌های اعتراضی به میان می‌آید، وقتی از چین و شوروی و آلمانِ نازی سخن گفته می‌شود، چیزی بیرون از روند دراماتیک قصه وارد آن نشده است، دارد از جنبش‌های بزرگ غرب حرف می‌زند علیه سرمایه‌داری، که سعی می‌کردند نمیانده «همه» باشند، چیزی که از ذات برآمده باشد. 
به همین دلیل، مهم‌ترین اتفاق نمایش، همان اخراج دستیار است. استاد می‌خواهد او را از افتادن به دامی که خودش گرفتارش شده، نجات بدهد. برای این که اسیر سرمایه‌داری نشوی، قبل از هنر، باید زندگی‌ات را نجات بدهی. باید «جایی میان همه» زندگی کنی تا چیزهای ذاتیِ «همه‌فهم»، خودشان را در هنرت نشان بدهند. 

این سخن، جان‌مایه حرف #تولستوی در کتاب #هنر_چیست؟ است. 




گویا می‌گه: «هنر برای اینه که حقیقت فاسدمون نکنه.» 

تو زندگی فقط از یه چیز می‌ترسم دوست من... یه روز سیاهی سرخی رو می‌بلعه.