بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آماده ترور باش: مجموعه داستان

آماده ترور باش: مجموعه داستان

آماده ترور باش: مجموعه داستان

Ali.barati Gagvan و 1 نفر دیگر
3.3
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

کتاب آماده ترور باش: مجموعه داستان، نویسنده Ali.barati Gagvan.

یادداشت‌های مرتبط به آماده ترور باش: مجموعه داستان

            .


چادرش باز می‌شود و پاهایش نمایان. شلوار چسبی به پا دارد. زیر لب می‌گویم: «استغفر الله...» 
خودش را جمع و جور می‌کند. چند قدم رفته‌ام که صدایم می‌زند. برمی‌گردم. پاکتی را به طرفم دراز کرده: «از زیر در حیاط انداختن تو.» 
از دستش می‌گیرم. کمی خیس است. دو تا مورچه رویش راه می‌روند. خم می‌شوم و مورچه‌ها را فوت می‌کنم روی زمین. رویش اسم مرا نوشته. تمبر ندارد. درش را که باز می‌کنم، یک کاغذ کاهی بیرون می‌کشم؛ رویش نوشته: «آماده ترور باش!» و در خط پایین نوشته: «جوجه انقلابی آنتن تو رو باید کشت.»
برمی‌گردم و به دختر خیره می‌شوم؛ می‌پرسم: «این نامه را کی دیدی؟» 
دست‌پاچه می‌شود و گونه‌هایش قرمز و با لکنت: «نننمی‌دونم... الآن که اومدم درو باز کنم دیدم. چیزی شده؟» 
- نه مهم نیست. 
پاکت را توی جیبم می‌گذارم و به اتاق می‌روم. 


برف می‌بارد، آرام و پیوسته. دو گالن خالی توی دست‌هایم سنگینی می‌کند. سردی دستگیره‌ها از زیر دست‌کش نخی، دستم را بی‌حس کرده. به جلوام نگاه می‌کنم. از زیر پل قدیمی محله، خودمان را بالا می‌کشیم. پدرو  مادرم، هادی و پدر و مادرش. توی دست‌های‌مان گالن‌های فلزی خالی است. هادی کمی جلوتر از من حرکت می‌کند. گالن‌ها را روی برف‌ها می‌کشد. غیر از رد پاهایش، دو خط موازی کنارش کشیده شده تا بالا. روی رد پاهایش پا می‌گذارم تا کمتر پاهایم در برفاب فرو رود. سردی هوا تنم را می‌لرزاند. بالای پل که می‌رسیم، چهارراه مقدم، اول خیابان کمربندی صف کشیده‌اند زن‌ها و مردها. زن‌ها کنار دیوار شرکت نفت و مردها، لب پیاده‌رو. به آخر صف می‌رسیم.