دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ

دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ

دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ

کوئنتین بلیک و 1 نفر دیگر
4.4
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

4

در این کتاب مصور و رنگی که برای گروه سنی "ب" و "ج" تالیف شده داستان خانمی به نام "آرمیتاژ" بازگو می شود. او روزی با دوچرخه از خانه بیرون آمد در حالی که سگش، "بریک اسپیر"، در کنار او می دوید. ناگهان یک جوجه تیغی از عرض جاده رد شد و خانم آرمیتاژ زنگ دوچرخه اش را به صدا درآورد و با خود گفت "این دوچرخه چی کم داره؟" و به فکر افتاد که یک بوق با صدای بلند تر بر روی دوچرخه اش نصب کند. ناگهان زنجیر دوچرخه اش افتاد. او پس از تعمیر دوچرخه، دست هایش سیاه و روغنی شد و به فکر افتاد که سطلی پر از آب، یک حوله و جاصابونی، و یک قالب صابون روی دوچره اش نصب کند. بعد از مدتی خانم آرمیتاژ باز به فکر افتاد که چیزهای دیگری از قبیل جعبه ی ابزار، جایی برای سگش، رادیو، جایی برای غذاها و چتر برروی دوچرخه اش نصب کند. و آن قدر به کارش ادامه داد که ناگهان دوچرخه با صدای تاراق و تروقی از هم پاشید و خانم آرمیتاژ در حالی که خودش را از لابه لای آهن پاره ها بیرون می کشید گفت: "حالا این دوچرخه چی کم دارد؟ یک آشغالدانی که بریزمش آن تو" و با خود گفت حالا من چی لازم دارم؟ و در حالی که اسکیت های جدیدش را به پا کرده بود با خودش می گفت: "حالا این اسکیت ها چی کم دارند؟...".

پست‌های مرتبط به دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ

یادداشت‌های مرتبط به دوچرخه سواری خانم آرمیتاژ